مهندس داوود باستانی
دپارتمان مکانیک
مدیر دپارتمان مکانیک
کارشناس مهندسی مکانیک و ارشد مدیریت
دارای تجربه حرفه ای در زمینه طراحی تجهیزات انتقال مواد (نوار های نقاله، نقاله های مارپیچ، نقاله های سطلی بالابر و..) و خطوط خردایش و دانه بندی ( سنگ شکن ، سرند و...) در بیش از 30 پروژه داخلی و خارجی.
دارای تجربه بهره برداری از خط فراوری کنسانتره آهن به عنوان مدیر بهره برداری ( خط بازیافت باطله چادر ملو)
دارای تجربه نظارت بر نصب و راه اندازی خطوط فراوری سنگ آهن ( فاز 2 کارخانه بازیافت باطله چادر ملو ، فاز اول سنگ آهن ساغند" شرکت پایافولاد") و خط فراوری مس ( مجتمع معدنی مسکاوان عباس آباد ، استان سمنان)
شروع فعالیت مهندسی از سال 1380
davoodbastani@gmail.com
داوود باستانی :
شرحی از سرگذشت کاری مهندس داوود باستانی
سال دوم دبیرستان درس هندسه را بسیار دوست داشتم و علاقه ام به فیزیک و ریاضی بسیار زیاد بود. دبیر هندسه ام از عملکردم بسیار راضی بود و همیشه میگفت مهندس ها هندسه را خوب میفهمند، حالا من به همکارانم می گویم اگر هندسه را نفهمی مهندسیت ناقص است.علاقه ام به هندسه و فیزیک و ریاضی من را به سمت مهندسی مکانیک هدایت کرد. سال 1380 در حین تحصیل در دانشگاه در رشته مهندسی مکانیک ، در شرکت ماشین سازی سپاهان مشغول به کار شدم (بخوانید کار آموز) ، به عنوان نقشه کش برای تهیه آرشیو فنی از قطعات موجود در انبار شرکت، نقشه کشی را سال 76 از برادر بزرگترم مهندس داریوش باستانی آموخته بودم ،آن زمان کشیدن خط و رسم با نرم افزار اتوکد بیشتر برایم مثل معجزه بود آنچنان محصور کار با آن بودم که اسم نقشه که می امد هیجان زده می شدم .حال پس از چند سال آموزش دیدن و کار های پراکنده(سال 80) کاری می کردم که ارتباط بیشتری با تحصیلاتم داشت :شش ماهی یک روز در میان در آنجا مشغول بودم ، بعد مدت کوتاهی از کار فاصله گرفتم ، مجدد در حین خدمت سربازی به لطفی یکی از دوستان پدر در شرکت جی طرح مشغول شدم و نزد آقای مهندس دانشخو به کسب تجربه پرداختم. به هر سختی بود هم زمان با خدمت سربازی به کار در شرکت هم می پرداختم. به هر حال هم خدمتی ها هم آرام نبودند و شرایط را بر من سخت تر می کردند، مجدد از کار فاصله کوتاهی گرفتم و در سال 82 در شرکت طنین صنعت مشغول شدم از موقعیت شغلی نقشه کشی شروع کردم تا زمانی که به عنوان هماهنگ کننده پروژه فعالیت می کردم، آن سالها تب کارخانه های سیمان داغ بود و اکثر شرکت های مهم پروژه های سیمانی انجام می دادند. و این فرصتی بود که من در پروژه های مختلف سیمانی کسب تجربه کنم.
داوود باستانی
سال 1387 فرصتی پیشآمد تا در دفتر مهندسی شرکت فکور صنعت تهران مشغول شدم و در واحد متریال هندلینگ کار خودم را ادامه دادم. شرکت فکور صنعت در بخش کارخانه های فرآوری معدنی به ویژه سنگ آهن مشغول بود و من هم خوشحال از اینکه در این پروژه ها خطوط انتقال و نوار های نقاله را طراحی و نقشه می کنم ، همکاران بسیار خوبی داشتم که اکنون دوستان خوب من هستند، فصرتی بود بسیار عالی برای بیشتر آموختن، سرپرستی تیم متریال هندلینگ فرصت بود برای ارتباط با دیگر دیپارتمان ها و افزایش تجربه در شاخه های دیگر مهندسی.
داوود باستانی
اوایل سال 1388 برای ماموریت و بازدید از سایت به پروژه ای در مجتمع معدنی چادر ملو رفتم نوارهای نقاله ای که ما در دفتر مهندسی شرکت طراحی و نقشه کرده بودیم در کارگاه های ساخت ساخته شده بود و در حال نصب بود یک عدد جرثقیل 80 تن یا 50 تن درست یادم نیست دو طرف ماژول نقاله را در ارتفاع حدود 24 متر گرفته بود و یک جرثقیل دیگر با سبد مخصوص ، جوشکار در حال جوشکاری را، پرسیدم :"چه مشکلی پیش اومده که اون بنده خدا توی اون ارتفاع با اون شرایط ناپایدار در حال جوشکاری هست "، نفر مربوطه گفت : " توی نقشه علامت جوش در محل برای گوشواره ها دادند داره جوش میده"، گویی یک سطل آب یخ روی سرمن خالی کردند، ایراد کشف شد این همه خطر هزینه و زمان برای یک علامت جوش در محل، مطمین بودم که با صرف چند ساعت وقت بیشتر توی دفتر زیر کولر می تونیم این مشکل را حل کنیم و جوشکار بی نوا را نفرستیم تو ارتفاع ، اون هم جوشی که توی اون شرایط ناپایدار با باد زیاد قطعاً کیفیت و استحکام لازم را نداره، همون لحظه تصمیم گرفتم از میزم فاصله بیشتری بگیرم و بیشتر به ساخت و نصب توجه کنم ، مدام دنبال این بودم که به کارگاه های ساخت سربزنم و در محل نصب تجیزات حاضر بشم با کارگر ها و فرمن ها صحبت می کردم و ازشون نظر می خواستم. دیدم باز تر و کیفیت کارم بهتر میشد ، با دقت بیشتر طراحی میکردم به جزیات توجه بیشتر داشتم. کمترین پرسش های فنی، TQ، برای تیم متریال هندلینگ میومد و از سازنده و مجری تا مدیر مهندسی و مدیر پروژه همه راضی تر از قبل بودند بالاخره سال 91 موافقت رییسم را گرفتم که از واحد طراحی به واحد پروژها منتقل بشم توی کارخونه ی تولید کنسانتره ی سنگ آهن، مسولیتی بهم سپرده شد که بسیار تجربه ارزشمندی بود، پایان سال 93 به این نتیجه رسیدم که تجربیاتم را در زمینه طراحی ، اجرا، و بهره برداری دراختیار شرکت های دیگه هم بذارم، اینکه چرا تصمیم گرفتم مستقل کار کنم خودش داستان دیگه داره اما توی همه ی این سالها فهمیدم افرادی که این تجارب را با هم داشته باشند و دغدغه شون باشه خیلی کم هستند.
داوود باستانی ..
سال 1391 مدیر مجموعه ای شدم که تولید واقعی اش با تولید نامی فاصله ای بسیار داشت ، کمتر از نصف . ��ارگرانش هر روز در حال تعمیر تجهیزات بودند و سهام دارانش نگران سرمایه شان، هیات مدیره آماده می شد برای تعطیلی کارخانه و مدیر پروژه بی قرار از شکست پروژه ، خدا میداند چه میزان قرص آرام بخش مصرف میشد، دود چند نخ سیگار در ریه ها رسوب می کرد و چه رابطه هایی به هم می خورد، تنش بین سرپرستان و کارگران بالا میگرفت و نا امیدی روز افزون. سرمایه راکد مانده بود و هزینه تعمیرات بالا می رفت و تولید متوقف میشد و همه زیر فشار. در نگاه پرسنل می خواندم که "باستانی هم کاری ازش بر نمیاد ، تازه از راه رسیده و بی خبر از همه جا " راست می گفتند. با همکاران جدیدم جلسه تشکیل دادیم گزارش ها را خواستم مطالعه کنم ، ناقص بود، صحبت ها را شنیدیم ، تجهیزات را بازدید کردیم ، هیچ مدرکی نبود که بگوید طی ده ماه گذشته چه اتفاقانی افتاده است ، اگر هم بود ناقص ، همه فقط به سختی کار میکردند اما چیزی ثبت نمیشد، هرچه بود تاریخ شفاهی کارخانه بود که هر پرسنلی جدا روایت میکرد، تنها گزارشی که بود "گزارش تولید روزانه " که تناژ تولید به رنگ سبز و کسری تولید ک به رنگ قرمز در ان درج میشد و برای مدیر عامل هر روز ایمیل می شد. ایراد کشف شد . خرابی های حاصل از بی تجربه گی ،تعمیرات بی برنامه و خودسرانه، عدم دسترسی به دستورالعمل ها یا عدم استفاده از آنها ، نبود ثبت وقایع و آنالیز آنها ، عدم کشف ریشه خرابی ، کار بی وقفه با تجهیزات بدون توجه به علایمی مثل فشار روغن، آمپر دستگاه، صدای تجهیز، لرزش ، گرمای موتور ها و... ودر نهایت خرابی دوباره و سیکل معیوبِ"آژیر توقف و بُدو آچارو بیار"
تصمیم این شد که از هیات مدیره دو هفته وقت بگیرم ، به سختی راضی شدند ، دستور توقف تولید را دادم، تولیدی که عملا اتفاق نمی افتاد اما فشار نبودش روی همه بود، از همه خواستم موقتاً تولید را فراموش کنند. دیگر کسی فکر گزارش تولید نباشد. همهء تاریخ شفاهی را مکتوب کردیم ، بررسی کردیم ، نقاط اشتراک را یافتیم ، بیشتر بررسی کردیم و ایرادات ریشه ای را شناختیم ، همزمان همه تجهیزات را سرویس کردیم ، کاتالوگ های سازندگان را خواستیم، دستورالعمل های نگهداری را استخراج کردیم، پرسنل را آموزش دادیم، دفترچه ثبت تهیه کردیم، خوراک را تنظیم و پس از 16 شبانه روز کار تیمی بی وقفه کارخانه را استارت کردیم مراقب همه صدا ها ، لرزش ها ، اعداد روی فشار سنج ها ، آمپر متر ها بودیم. برای اولین بار کارخانه 5 شبانه روز بدون توقف کار کرد، همه چیز ثبت و مدام گزارش میشد .در کمتر از 4 ساعت به سرعت تجهیز متوقف شده تعمیر و همزمان تجهیزات دیگر بازرسی و بررسی شدند و خط مجدد استارت شد و این روند ادامه پیدا کرد ، بعد23 روز به خانه برگشتم و 4 روز بعد دوباره کارخانه ، کارخانه ای که طی 10 ماه گذشته به نصف ظرفیت تولیدش نرسیده بود این ماه به 85 درصد تولیدش رسید ، نتایج خوبی حاصل شد هیات مدیره خوشحال وراضی و پرسنل نفس راحتی کشیدند، شیفت های کاری را منظم کردیم . ماه بعد 120 درصد ظرفیت نامی تولید کردیم ، سهام داران تشکر کردند و هیات مدیره پاداش تولید تصویب کرد، در ماه های بعد قطعات یدکی را بر اساس اولویت و مصرف سفارش گذاری کردیم، دستور العمل بازرسی تدوین ، نقاط بحرانی را شناسای کردیم و برنامه تعمیرات نوشتیم . هر 15 روز یک شیفت کاری تعمیرات پیش بینی شده برنامه ریزی کردیم ،تیم بازرسی و نگهداری از تیم تولید جدا شد و کارخانه با ثبات کار میکرد، پس از 8 ماه هیات مدیره راضی از تغییرات به این نتیجه رسید که بودجه فاز دوم را تصویب کند ، سهام داران موافقت کردند ، و پروژه فاز 2 تصویب و به سرعت اجرایی شد ، نیرو ها خوشحال تر از همشه و امیدوار به تولید پیوسته، امیدوار به آینده .
حاصل 24 ماه خدمتم در آن مجموعه به عنوان مدیر کارخانه این شد که من وهمکارانم در برنامه ریزی تعمیرات و نگهداری خطوط فراوری معدنی خبره شدیم. من آماده میشدم برای کسب تجربه های جدید تر. تجربه اداره واجرای پروژه .
داوود باستانی
ادامه دارد ...
دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.